منا بنت بندرینات:
از سالیان متمادی در کوچه هندوگذر شور بازار کابل بودوباش دارم. با سرازیرشدن تنظیمها به کابل، افراد شورای نظار به قومندانی داراب کنترول شهر کهنه را بدست گرفت. در همان ابتدا درمسال را غارت و تمام بتهای ما را به سرک عمومی انداخته، با تحقیر و مسخرگی به وسیله سلاحهای مختلف آن را در برابر چشمان ما نابود کردند. آنان از ما میپرسیدند که چرا به وطن خود نمیرویم چون از هندوستان هستیم. این وحشیها نمیدانستند که وطن اصلی و آبایی ما افغانستان بوده و است
در همین جریان قومندان داراب به افراد خود امر داد تا منازل اهل هنود را چور و چپاول نموده و باشندگان را از خانههای شان بیرون کنند. در عین حال ملیشاهای جنبش دوستم به قومندانی رسول پهلوان نیز غرض غارت اموال ما داخل منطقه شدند.
دوستمیها روی دزدی اموال خانههای اهالی بیگناه با شورای نظاریها به زد و خورد پرداختند. ما همه از ترس جنگ در منازل خود مخفی شدیم. افراد قومندان داراب با فیر مرمی کلاشنکوف دروازه و قفل حویلی ما را شکستانده، داخل شدند. ما زنان همه از ترس، در یکی از پسخانهها که شکل الماری را داشت، پنهان شدیم. پدرم به اسم بندرینات در صحن حویلی ماند. بعد از این که تمام اموال ما را به یغما بردند، یکی از آنان که به گمانم سرگروپ شان بود امر کشتن پدرم را داد. دلیلش هم این بود که هندو و کافر هستیم و باید کشته شویم. ما از پناهگاه خود صحنه را میتوانستیم ببینیم. یکی از افراد این گروه که کلاه پکول، چشمان آبیرنگ و قد متوسط داشت با کلاشنکوف پدرم را هدف قرار داد. تمام اعضای فامیلم که در الماری پنهان بودند به خاطر مرگ پدرم از آنجا بیرون شدند؛ شلیک مرمیها از سر گرفته شد. من در همان مخفیگاه از حال رفتم. زمانی که به هوش آمدم دیدم که تک تک اعضای فامیلم به قتل رسیدهاند .
چون همه را از دست داده و تنهای تنها ماندم، به یک فامیل مسلمان پناه بردم. با گذشت مدتی همراه آنان به پاکستان مهاجر شده و از ناچاری با پسرشان ازدواج نمودم.
من درد و زجر زیادی را دیدم. فقط امید روزی را دارم که تمام جنایتکاران عاملان بیخانمانی ما به سزای اعمال شان برسند. اگر واقعا در جامعه عدالت تامین شود فقط یگانه آرزویم این است که قاتلان پدرم را روی چوبهی دار تماشا کنم.
انجمن اجتماعی دادخواهان افغان
۴ ثور ١۳٩۵ (۲۳ اپریل ۲۰۱۶)


